مرجع سایت های بیت کوین

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

روانشناسی محیطی و ارتباط آن با دانش طراحی شهری

يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۱۸ ب.ظ


روانشناسی محیطی و ارتباط آن با دانش طراحی شهری

محیط و  تاثیر آن بر انسان:

 

      تعاریف متعدد و متنوعی از محیط ارائه شده است. بسته به موضوع بحث دامنه این تعاریف متغیر خواهد بود. تمایز  بین محیط کالبدی، اجتماعی، روانشناختی و رفتاری از جمله این دسته بندیها محسوب میگردد. نکته اصلی این طبقه بندیها و دسته بندیهای مشابه، تفاوت بین جهان واقعی، حقیقی و عینی اطراف انسان و جهان پدیدار شناختی است که خودآگاه یا ناخودآگاه الگوهای رفتار و واکنش های روحی مردم را تحت تاثیر قرار میدهند.(لنگ-1388). محیط از یک سو عبارت از فضای دربرگیرنده انسان و سایر موجودات است و از جانب دیگر میتوان آنرا فضای محدود محسوس برای انسان دانست. به این ترتیب محیط مورد نظر افراد مختلف متفاوت خواهد بود. محیط را نیز میتوان منحصر به مجموعه عناصر طبیعی یا مصنوع تلقی نمود و یا هردوی آنها را در شکل گیری محیط دخیل دانست. عنصر مهمی که در تعریف محیط نباید از آن غافل ماند اصول و قوانینی است که اولا بر شکل گیری محیط تسلط داشته و ثانیا بر تداوم و تعریف آن و همچنین استنباط انسان از آن و تاثیری که بر حیات انسان دارد نقشی در خور توجه ایفا مینماید. به این ترتیب محیط متشکل از اجزا و عناصر مادی(کالبدی و کمی) و معنوی(غیر فیزیکی و کیفی) میباشد که در قالب عناصر طبیعی، ساخته های انسان، شرایط طبیعی، بارزه های عناصر مصنوع و انسان ظاهر میشود.(نقی زاده-1388). محیط دارای ویژگیهای جغرافیایی، ساخته شده و فرهنگی است که با هم رابطه ای درونی دارند. و بعضی رفتارها را از راههای همسان تامین میکنند. مجموعه­ای از قابلیتهای محیط در یک موقعیت ویژه، محیط بالقوه­ای را برای رفتار انسان در آن مکان ایجاد میکند. تمام این قابلیتها توسط مردم ادراک نمی شود و از تمام قابلیتهای ادراک شده نیز استفاده نمیگردد. فرایندهای ادراک، شناخت و رفتار فضایی تحت تاثیر شایستگی های فردی و گروهی و ساختار محیط ساخته شده اند. انسان مخلوقی تطبیق­پذیر است اما ادراک وی از محیط تحت تاثیر چیزهایی است که با آن انس گرفته است. در عین حال باید توجه داشت که مردم با شرایطی که ارزشهای انسانی را تهدید به تخریب میکند نیز تطبیق پیدا میکنند.(لنگ-1388). تاثیری که محیط بر انسان میگذارد در اثر نحوه و کیفیت ادراک آدمی از محیط پیرامونش شکل میگیرد. ادراک محیط بر اساس دانش و اطلاعاتی که انسان نسبت به اشکال، فضاها، عملکرد و معنای ظاهری و باطنی آنها دارد، یکی از اولین نتایج مترتب بر تماس انسان با محیط میباشد. این ادراک، سبب میگردد تا انسان مراتب مختلف ارتباط اعم از احساس هویت(این همانی)، احساس سرور و خوشی، احساس غم و اندوه، احساس غرور، حقارت، تفوق، از خودبیگانگی و بسیاری احساسات و ارتباطات روانی با محیط برقرار نماید که هر کدام از این احساسات ثمره رابطه ایست که اصول و ارزشهای فرهنگی انسان یا ارزشهای نهفته یا متجلی در محیط برقرار مینماید. (نقی زاده-1381).

 

روانشناسی محیطی:

 

عنوان این دانش، اولین بار توسط ویلی هلپاک(Willy Hellpach) و با طرح این موضوع که خورشید و ماه چگونه فعالیت انسانها را تحت تاثیر قرار میدهد، تاثیر محیط خارجی و تاثیر رنگ و فرم، به بیان نظرات خود پرداخته است. در سالهای بعد از جنگ دوم، و بدلیل نیاز مبرم به توسعه روانشناسی اجتماعی و بویژه قرارگیری جوامع در شرایط «تغییر»، سبب گردید تا روانشناسان در پی بکارگیری تئوریهای روانشناختی در زمینه های مورد نظر باشند. این اقدامات غالبا در شرایط آزمایشگاهی صورت میپذیرفت، به همین دلیل صحت نتایج این آزمایشها در جهان واقع مورد تردید بود. در نتیجه روانشناسان محیطی اقدام به انجام مطالعات خود در محیط خارج از آزمایشگاه نمودند. امروزه روانشناسی محیطی در زمینه های مختلفی نظیر طراحی و معماری، برنامه های تلویزیونی و نیز تبلیغات کاربرد دارد. روانشناسی محیط دانشی میان رشته ایست که بر کنش و واکنش بین انسان و محیط پیرامونش تمرکز داشته آثار این رابطه را مورد بررسی قرار میدهد. چنانکه دربالا اشاره شد، واژه محیط در تعریفی گسترده، دربرگیرنده محیط طبیعی، زمینه های اجتماعی، محیط مصنوع و محیط یاداندوزی میباشد. بطور خلاصه، به منظور بررسی مسائل مبتلی به انسان (بعنوان موضوع علم روانشناسی)، و رابطه متقابلش با محیط؛ فارغ از مقیاس محیط مزبور، میباید به تاثیر شرایط محیطی بر رفتار، فعالیت و عادات انسانها توجه نمود. با در اختیار داشتن مدلی از شخصیت و رفتار انسانی، امکان طراحی، مدیریت، پیش بینی یا بازیابی محیطهایی ایجاد خواهد شد تا رفتار معقول یا مورد انتظار را ارتقا دهد، یا رفتارهایی را که در نبود کیفیات محیطی مورد نظر بروز خواهد کرد را پیش بینی نمود و موقعیت های مسئله ساز را تشخیص داد. روانشناسی محیطی در پی توسعه چنینی مدلی از شخصیت انسانیست.

 

روشها و گرایشها:

 

    روانشناسی محیطی مسئله محور(Problem oriented): چنانکه گفته شد، روانشناسی محیطی، مطالعه مستقیم رابطه بین محیط و تاثیر آن بر رفتار انسانهاست. جنبه مشخص این دانش، بر اساس شناسایی مسئله و معضل، و متعاقب آن، جستن راه حل استوار است. منظور از مسئله، مواردیست که اکثر افراد جامعه را تحت تاثیر قرار داده و طیف وسیعی از مشکلات ، مانند اثرات روانشناسی تراکم جمعیتی شهرها تا طراحی معماری بناهای عمومی و نیز از کیفیت عرصه های همگانی تا عرصه های خصوصی و خانوادگی را شامل میشود. مسائلی نظیر افزایش جمعیت و تراکم، آلودگی صوتی، استاندارد پایین زندگی و اضمحلال زندگی شهری سبب بروز تبعاتی برای افراد جامعه میگردد. بدیهیست هم مسئله مورد نظر و هم راه حل ارائه شده میباید در شرایط زندگی واقعی و در اثنای زندگی روزمره (و نه در شرایط آزمایشگاهی) مورد بررسی قرار گیرد. 

 

    روانشناسی محیطی سازمان محور (Systems oriented): این گرایش به بررسی افراد و اعضای گروهها، جوامع و سازمانها میپردازد. بررسی روابط داخلی اعضا و تاثیر آن بر همپیوندی جامعه هدف از ویژگیهای این گرایش است.

 

     سایر گرایشها عبارتند از  Interdisciplinary oriented""، Space-over-time orientation"" و " value oriented". (Wikipedia)

 

 

 

نقش طراح (طراحی) شهری در روانشناسی محیط [ارتباط متقابل طراحی شهری و روانشناسی محیطی]:

 

     تاثیری که محیط بر انسان میگذارد در اثر نحوه و کیفیت ادراک آدمی از محیط پیرامونش شکل میگیرد. ادراک محیط بر اساس دانش و اطلاعاتی که انسان نسبت به اشکال، فضاها، عملکرد و معنای ظاهری و باطنی آنها دارد، یکی از اولین نتایج مترتب بر تماس انسان با محیط میباشد. این ادراک، سبب میگردد تا انسان مراتب مختلف ارتباط اعم از احساس هویت(این همانی)، احساس سرور و خوشی، احساس غم و اندوه، احساس غرور، حقارت، تفوق، از خودبیگانگی و بسیاری احساسات و ارتباطات روانی با محیط برقرار نماید که هر کدام از این احساسات ثمره رابطه ایست که اصول و ارزشهای فرهنگی انسان یا ارزشهای نهفته یا متجلی در محیط برقرار مینماید. (نقی زاده-1381).در طول چند دهه گذشته، تعداد قابل ملاحظه ای از معماران و طراحان شهری به مبحث ادراک محیطی و شیوه های مختلف آن پرداخته اند. دانلد اپلیارد واکنشهای ادراکی انسان در برابر محیط را به سه حالت زیر تفکیک میکند:

 

1-    حالت واکنشی- عاطفی (responsive mode)

 

این حالت دربرگیرنده واکنشهای عاطفی افراد نسبت به محیط است. در این وضعیت، محیط به مثابه محرکی جهت برانگیختن احساسات و تداعی معانی تلقی میگردد.

 

2-    حالت عملیاتی

 

حالتی است که غالبا توسط افراد در زندگی روزمره به کار گگرفته میشود، نظیر تردد از مکانی به مکان دیگر جهت انجام عملکرد خاصی همچون کار، ملاقات و ...

 

3-    حالت استنباطی

 

در حالت استنباطی افراد برای حمایت از فعالیتهای عملیاتی و واکنشی-عاطفی خوددر جستجوی کسب اطلاعات از محیط و نهایتا فهم معنی آن هستند. در این وضعیت، اطلاعات استنباط شده موجب روشن گردیدن هویت فردی و جمعی محیط و جامعه مرتبط با آن و نهایتا تعریف حس مکان میگردد.

 

      در محیط شهری، افراد پیوسته در وضعیت حرکت آونگی میان حالتهای «عملیاتی»، «واکنشی-عاطفی» و استنباطی هستند. بنابراین لازم است کیفیت محیط نیز برآورنده تقاضاهای متنوعی که از محیط میرود و انواع توجهاتی که به آن مبذول میشود، باشد. ازاین رو، طراحان شهری نمیتوانند توجه خود را تنها به یکی از حالات سه­گانه ادراک محیط معطوف نمایند، بلکه لازم است به شکل گسترده تری به کیفیتهایی که انتظار تجلی آنها در محیط طبیعی و مصنوع مورد انتظار جامعه میباشد توجه نموده و طیف وسیع­تر و متنوع­تری از نیازهای جامعه را در طراحی لحاظ نمایند.(گلکار-1379)

 

    بمنظور شناخت بهتر رابطه دو دانش طراحی شهری و روانشناسی محیطی، لازم است به بعضی مفاهیم مورد استفاده در طراحی شهری اشاره گردد. یاداوری میگردد هر یک از این دو رشته، از دانشهای میان رشته ای هستند و همین مسئله، سبب گسترش حوزه عمل هریک به دیگری و ارتباط واقعی و لازم بین آندو گردیده است.

 

مالکیت

 

     از نظر حقوقی مالکیت حقی است دائمی، که به موجب آن شخص می تواند در حدود قوانین تصرف در مال خود را به خود اختصاص دهد و از تمام منافع آن استفاده کند. مالکیت مهمترین حق عینی است و عبارت از رابطه‌ای است بین شخص و شیء که به وی حق همه گونه تصرف و انتفاع را می دهد. حق مالکیت و احساس مالکیت در کنار بهزیستی جسمانی، بهزیستی مادی، اجتماعی، بهزیستی هیجانی، روابط بین شخصی، رشد شخصی و خود مختاری از عوامل تشکیل دهنده کیفیت زندگی شمرده میشود­(تیموری-1387). احساس مالکیت تاثیرات مختلفی بر روحیه شهروندان وزندگی اجتماعی میگذارد ازجمله: هرچه احساس مالکیت بیشتر باشد به همان اندازه مشارکت شهروندان بیشتر است.(تقوایی و دیگران-1389). از طرفی تمام فضاهای شهری نیاز به تعلق به همسایگان یا قشرهای خاصی از اجتماع برای حفاظت دارند. این حس تملک می‌بایست دسترسی آزاد اما سالم و ایمن را به سایر قشرها نیز بدهد. در اغلب موارد جمعیت ساکن، روح مالکیت را از آن خود می‌سازند. از نظر شورتریج برای اعمال این احساس فضاهای شهری نیاز به حد و مرز شفافی دارند که به آن‌ها وحدت و تمرکز ببخشد. این فضاها نیاز به محدود شدن متناسب با مقیاس خود را دارند. به وسیله عناصری مانند دروازه یا حس دروازه­ای، دیواره، راه، نشانه،الگو و بافت، رعایت مقیاس و انعطاف پذیری می‌توان این حس را به فضا القا نمود.(قاضی زاده-بیتا)

 

فردیت

 

       در ادبیات علوم اجتماعی واژه «اندیویدوآل»، اغلب به عنوان مرادف شخص و موجود واحد انسانی به کار می­رود. مراد از فرد، «موجود واحد انسانی» با تأکید بر فردیت اوست. از این رو، در معنای این واژه بیش از آن که وجه اشتراک شخص با اشخاص دیگر، مدنظر باشد، وجوه ممیزه او از دیگران مورد توجه قرار می­گیرد. در این مفهوم، موجود واحد انسانی به صورتی مجزای از "غیر" لحاظ شده، جامعه یا جهان به مثابه زمینه یا بافت برای وی در نظر گرفته می­شود. (عبد اللهی-بیتا) فردیت یافتن فرایندی است که موجب یکپارچگی شخصیت انسان میشود. یکپارچگی شخصیت همان کارکرد هماهنگ ارگانیسم است به این معنی که فرد دارای تعارض درونی نیست. تفکر وی از پس دو راهی ها بر می­آید و از این لحاظ استرس و ناکامی فرایندهای فیزیولوژیک و حیاتی او را تحت تاثیر قرار نمی دهد.(حسینی-1387). از طرفی احساس فردیت و یگانگی به هویت تعبیر میگردد. کسانیکه در رسیدن به هویتی منسجم ناکام میمانند دچار بحران هویت میشوند و از حس تعلق به مکان محروم میمانند. (علی افشاریان-1391)

 

تعلق به مکان

 

     از دیدگاه روانشناسیِ محیطی، انسانها به تجربه حسی، عاطفی و معنوی خاص نسبت به محیط زندگی نیاز دارند. این نیازها از طریق تعامل صمیمی و نوعی همذات پنداری با مکانی که در آن سکونت دارد قابل تحقق است. پژوهش های انجام شده نشان می دهد که محیط علاوه بر عناصر کالبدی شامل پیام ها، معانی و رمزهایی است که مردم بر اساس نقش ها، توقعات، انگیزه ها و دیگر عوامل آن را رمزگشایی و درک می کنند و در مورد آن به قضاوت می پردازند. این حس کلی که پس از ادراک و قضاوت نسبت به محیط خاص در فرد به  وجود می آید حس مکان (sense of place) نامیده می شود که به عنوان عاملی مهم در هماهنگی فرد و محیط باعث بهره برداری بهتر از محیط، رضایت استفاده کنندگان و در نهایت احساس تعلق آنها به محیط و تداوم حضور در آن می شود. حس مکان عاملی برای احساس امنیت، لذت و ادراک عاطفی افراد نیز می باشد و به هویتمندی افراد و احساس تعلق آنها به مکان کمک می کند. از دیدگاه پدیدارشناختی مهم ترین مفاهیم مرتبط در بیان حس مکان، واژه های مکان دوستی، تجربه مکان و شخصیت مکان است.

 

     تعلق مکانی به این معنا است که مردم خود را به واسطه مکانی که در آن به دنیا آمده و رشد کرده اند، تعریف می کنند. این ارتباط که به طور کلی حس مکان نامیده می شود مردم را به گونه ای عمیق و ماندگار تحت تأثیر قرار می دهد و خاطره مکان هویت و قدرت انسان را تقویت می نماید. در واقع احساس تعلق و دلبستگی به مکان سطح بالاتری از حس مکان است که در هر موقعیت به منظور بهره مندی و تداوم حضور انسان در مکان نقش تعیین کننده ای می یابد.. این حس به گونه ای به پیوند فرد با مکان منجر می شود که انسان خود را جزئی از مکان می داند و بر اساس تجربه های خود از نشانه ها، معانی و عملکردها، شخصیت و نقشی برای مکان در ذهن خود متصور می سازد. این نقش نزد او منحصر به فرد و متفاوت می باشد و در نتیجه مکان برای او مهم و قابل احترام می شود. از این رو می توان گغت که مکانها هویت ساز نسبی هستند. در روانشناسی، تعلق مکانی به رابطه شناختی فرد با یک محیط یا یک فضای خاص اطلاق می شود و از لحاظ هویتی، تعلق مکانی رابطه تعلقی و هویتی فرد به محیط اجتماعی است که در آن زندگی می کند. در واقع دلبستگی مکان رابطه نمادین ایجاد شده توسط افراد به مکان است که معانی احساسی، عاطفی و فرهنگی مشترکی به یک فضای خاص می دهد. دلبستگی به مکان مبنایی برای درک فرد و گروه نسبت به محیط است و معمولاً در محیطی فرهنگی به وجود می آید. بنابراین تعلق به مکان، چیزی بیش از تجربه عاطفی و شناختی بوده و عقاید فرهنگی مرتبط کننده افراد به مکان را نیز شامل می شود. از این نظر می توان گفت که افراد مکان ها را به خصوصیت فرهنگی ربط می دهند، به گونه ای که یک مکان می تواند محرک تجربه انسان و یادآور مفاهیم و معانی فرهنگی باشد.(قادر مرزی-بیتا).

 

    علاوه بر موارد برشمرده بالا و یادآوری این نکته که برایند و نتیجه نهایی این هر سه عامل به ایجاد هویت منجر میشود، عوامل دیگری در کیفیت روانشناختی-شخصیتی افراد جامعه و شهروندان موثر است که بمنظور پیشگیری از تطویل بحث از پرداختن به آن خودداری میگردد. اما آنچه که بعنوان نتیجه باید ذکر گردد، تاثیر کیفیت طراحی شهری در کنترل رفتارهای نامناسب و اصلاح و جهت دهی به آن رفتارها، تشویق رفتارهای مناسب، بخشیدن حس تعلق، ودر تعبیری کلی، کیفیت و هویت به محیط شهری است.

 

  • ارس ارس

روانشناسی محیط و معماری

يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۱۵ ب.ظ


روانشناسی محیط و معماری- آکاایران

پرتال آکاایران سایت علمی و فنون آکا بخش مقالات تخصصی علوم ، فنون و فن آوری قسمت مقالات معماری- روانشناسی محیط و معماری

·روانشناسی محیط و معماری منظر
· روانشناسی محیطی مطالعه پیچیده بین مردم و محیط اطرافشان است. به عقیده جیفورد (Gifford)روانشناسی محیطی با شاخه اصلی روانشناسی تفاوت دارد زیرا به محیط فیزیکی روزمره می پردازد. این علم چارچوبی از نقطه نظرات، تحقیقها و فرضیات را فراهم می آورد که می تواند به ما در درک بهتری از روابط متقابل انسان و محیط اطراف، کمک کند. با استفاده از این دانش می توان پیش از طراحی و ساخت، ارزیابیهایی را انجام داد که بهترین ابزار برای طراحان حرفه ای به حساب می آید. اگر ما بدانیم چه چیز در گذشته عملکرد بهتری از خود نشانداده است، برای طراحی بهتر در آینده آمادگی بیشتری خواهیم داشت. با استفاده از تئوریهای کنترل می توان مشاهده کرد که محیط نقش اساسی را در شکل گیری احساس ارزشها و توانمند ساختن برای افراد و گروههای مختلف ایفاء می کند. فرضیه فضای قابل دفاع پیشبینی می کند که تغییرات مشخصی در طراحی فضاهای مسکونی که باعث کاهش فضاهای شهری عمومی و افزایش طبیعی نظارت، بازبینی و حس مالکیت توسط ساکنین می شود، باعث کاهش جرم خواهد شد. در محله هایی در اوهایو و نیویورک با در نظر گرفتن این امر در طراحی و توجه به فضاهای قابل دفاع، نرخ جرم کاهش یافته است. نمونه دیگر پارکی در یکی از محلات سیاتل می باشد که ساکنان محله نهایت مراقبت و نگهداری را از پارک محله خود انجام می دهند. شهروندان نقش فعالی را در از بین بردن علفهای هرز، تمیزکردن مسیرها و بطور کلی مراقبت از سلامت پارک ایفاء می کنند. در اصل آنها پارک را مال خود می دانند.
· آپتون (Upton) در پاسخ به سئوال "رابطه عین و ذهن در معماری منظر چیست؟" توضیح می دهد که برداشت و تفسیر مردم از طراحی منظر فراتر از منظره یا فرم فیزیکی محل می باشد. او معتقد است برداشتهای ما نتیجه ای از مشاهدات ما می باشد. یعنی چیزهائیست که هر یک از ما در یک زمان یا مکان مشخص دیده ایم و یا عدم مشاهده است که برداشت ما از طریق سایر راههای ناملموس می باشد. وی می افزاید دیدن همیشه به معنای باورکردن نیست، زیرا ما منظره را بغیر از چشمانمان از طریق سایر اندامهای حسیمان نیز تجربه می کنیم. بعنوان مثال تجربیات شخصی و نقطه نظرات ما که هیچگونه ارتباطی به منظره مشاهده شده ندارند چگونگی دید ما از منظره را تحت تاُثیر قرار می دهند. مطلب اصلی که آپتون می خواهد بیان کند اینست که اگر می خواهیم رفتار انسان را در مقابل محیط بفهمیم باید ابتدا ذهن و عین را در منظره را درک کنیم.
· دلبستگی مکانی، معنایی است، که ما در محلی که با آن آشنایی کامل داریم پیدا می کنیم و هویت مکان با محیط فیزیکی در ارتباط است. در بسیاری از موارد اینها بنظر می آید باهم درآمیخته شده و قابل تمایز نیستند. در واقع با پیشرفت دلبستگی مکانی در طول زمان، احساس هویت مکانی نیز شکل می گیرد ولی تفاوت آنها در ضمیری است که به هریک از آنها مربوط می شود. بنظر می رسد هویت مکانی برسطحی از ضمیر تمرکز دارد که ایجاد دلبستگی مکانی نمی کند. بعنوان مثال ما نسبت به خانه دوران بچگی خود احساس دلبستگی فراوانی می کنیم ولی در عین حال هویت خود را در شهر پدری خود می یابیم.
· کلر مارکوس (Clare Marcus)معتقد است خاطرات محیطی، زندگی ما را، بطرق مختلف تحت تاُثیر قرار می دهد. اینها احساس ارتباط با گذشته، احساسی از کنترل، اعتماد به نفس و احساسی از هویت را باعث می شود. وی با شرح خاطرات محیطی شاگردانش به چگونگی شکل گرفتن زندگیهای کنونی آنها بر مبنای این خاطرات اشاره می کند. جالب است که این سخنان با فرضیه های کنترل مشخص شده توسط جیفورد دارای نقطه نظرات مشترکی می باشند. فقدان کنترل ممکن است منجر به بروز احساس ناتوانی یا عدم توانمندسازی شود. در واقع برای کودکان داشتن احساس کنترل بر محیط اطراف اهمیت داشته و می تواند منجر به وجود احساس قوی اعتماد به نفس و عدم وابستگی در بزرگسالی شود.
· هستر (Hester)تجلیل جامعی از وابستگی مکانی در جامعه انجام داده است. هدف از انجام این تحقیق شناسایی مکانهای مرکزی و ارزشهای آنها برای افراد است. وی با انجام پرسشنامه از ساکنین محل خواست تا محلهایی را که بیشتر برایشان ارزش و اهمیت دارند را ذکر کنند. نتیجه این تحقیق نشان داد که مکانهایی که بیشتر مورد توجه مردم بودند فاقد ارزش معماری هستند. در واقع وابستگی و هویت مکانی، ناشی از اتفاقات و خاطراتی بود که ساکنان آن محله آنرا تجربه کرده بودند. وی با استفاده از اطلاعات جمع آوری شده از عموم مردم و لیستی از اماکن مورد علاقه آنها تهیه کرد. این اماکن، فضاهایی بودند که مردم نمی توانستند از آنها چشم پوشی کنند. از لیستی که با استفاده از مردم تهیه شد، برای تغییر طرح توسعه و حفظ روح و فرهنگ منطقه استفاده گشت.
· بعقیده برخی از کارشناسان، شهرسازان علاوه بر توجه به ارزش کاربری زمین، باید به ارزشهای احساسی، عاطفی و روانی آن نیز توجه کنند. آنها معتقدند برای انجام این امر، شهرسازان، باید روابط و دیدگاههای مختلف مردم را راجع به زمین و سایت پروژه بدانند. بعنوان مثال بازدیدکنندگانی که حالت رهگذری دارند ارزش یک محیط را در داشتن امکاناتی از قبیل ماهیگیری، دوچرخه سواری و ... می دانند در حالیکه کسانی که دلبستگی عاطفی به منطقه دارند ارزش محل را در خاطرات یا زمانی که در آنجا گذرانده اند می بینند. در عین حال دسته سومی نیز وجود دارند که برای هر دو مورد فوق ارزش قائلند. اگر شهرسازان، هر دو گروه و نیازهای آنها را درک کنند، می توانند با رعایت توازن و تعادل تصمیمات بهتری را اتخاذ نمایند.
· وابستگی و توجه به محیط زیست موضوع مهمی برای تعیین و تصمیم گیری است. اهمیت این کار در تعیین فاکتورهای موُثر و میزان اثرگذاردن آنها می باشد. اینکه فقط از مردم بپرسیم که آیا به محیط علاقه دارند یا خیر در واقع تنها مطرح کردن سئوالی است که یک جواب مثبت را طلب می کند. نتایج مطالعات نشان می دهد که برخی از فاکتورهای تاُثیرگذار در دلبستگی و علاقه عبارتند از: جنسیت، سن، خاطرات بچگی، مذهب، سیاست، طبقه اجتماعی، ملیت، فرهنگ، تفاوتهای شهری و غیر شهری، روحیات و ارزشها، تحصیلات و فعالیتها. باید به این نکته نیز توجه داشت که هر علاقه ای منجر به واکنش نمی شود و در واقع افراد راحتی خود را مهمتر از علاقه می دانند. علاقه مندیهای محیطی ممکن است در سطح گسترده ای وجود داشته باشد، ولی بنظر می رسد که آنقدر پتانسیل ندارد که به عمل منجر شود.با انجام آموزشهای لازم می توان علاقه مندیهای ساکنین و افراد محله را از حالت بالفعل به حالت بالقوه درآورد و اگر قرار است محیط تبدیل به فضایی ملموس شود تنها از راه آموزش و بخصوص از سطح دبیرستان امکان پذیر است.
· ما وابستگی شدیدی به قوه بینایی خود داریم. در اغلب موارد آنچیزی را می بینیم که فکر می کنیم باید ببینیم. بعنوان مثال یک شیُ ممکن است از شیُ دیگری، تنها بدلیل جایگیری آن در صفحه و زمینه بزرگتر دیده شود بدون آنکه فرقی با آن داشته باشد. همچنین ما تنها در هر زمان یک تصویر را می توانیم ببینیم بنابراین ممکن است بخشهایی از یک تصویر را که وجود ندارند با توجه به تصویری که در ذهن خود ساخته ایم ببینیم.
· بنظر می رسد که ما در واقع بوسیله درک طراحیهایی که نتیجه تجربیات و آموخته های ما می باشند چیزها را درک می کنیم. درک محیطی در چند زمینه با معنای عامیانه درک تفاوت دارد. این تفاوتها عبارتند از:
· 1. در میزان و پیچیدگی انگیزه: درک عامیانه به مقوله هایی مثل روشنایی، رنگ و عمق بصورت جزء می نگرد ولی در درک محیطی کل منظره بصورت واحد مورد توجه است.
· 2. در درک محیطی، شخص درک کننده، بخشی از منظره است که اغلب در حال حرکت و دیدن محل از زوایای مختلف می باشد ولی در درک عامیانه این امر صادق نیست.
· 3. شخص درک کننده معمولاً بوسیله یک هدف یا مقصد مشخص و واضح به محیط متصل است و اغلب در حال انجام کاری مثل نگاه کردن به علامتها یا پیداکردن یک مسیر می باشد. درک محیطی دارای دریافت و فهم بیشتر اما نامشخصتری است، با اینکه ممکن است این امر برخی از بررسیها را مشکل می کند ولی فهم وسیعتری از درک واقعی را فراهم می آورد.
· شناخت محیطی مربوط به این امر می شود که ما چگونه اطلاعات راجع به محیط فیزیکی اطرافمان را تهیه، آماده، ذخیره و فراهم می نماییم. این مقوله شامل شناخت فضایی، که به ما در جهت یابی در محیط، کمک می کند و شناخت غیر فضایی، که دربرگیرندهُ خاطرات و مدلهای ذهنی است، می باشد. ما با استفاده از ساده سازی، پیرایه گیری و حذفیات متوجه می شویم که مردم محیط پیرامون خود را چگونه می بینند و چه المانهایی برایشان مهم است. برخی روشها به ما می آموزد که لازم نیست تمام اطلاعات را مانند یک نقشه به خاطر بسپاریم. بجای آن می توانیم یاد بگیریم که اطلاعات را برحسب نیاز خود و به گونه ای خلاصه در ذهن خود نگه داریم. ما ممکن است اطلاعات را ساده کنیم، تغییر دهیم و یا حذف کنیم ولی تمام این کارها در راستای برآوردن نیازهای شخصی ما انجام می گردد. 1 و 2
· بحث درباره باور " جزمیت معماری " ریشه های آن و عواقب پیروی از این باور، بخش عمده ای از ادبیات روانشناسی محیط را تشکیل می دهد. پیمایش آنها، جای دیگری را طلب می کند. آنچه در این مختصر قابل ذکر است اینست که برای فرار از دام جزمیت معماری باید میان محیط بالقوه یعنی محیطی که در ذهن معمار وجود داشته و با آرمانهای او آمیخته است و محیط بالفعل یعنی محیطی که در عمل ساخته شده و مورد بهره برداری مردم قرار می گیرد تفاوت قائل شد. هر محیط بالقوه قابلیت تبدیل به محیط بالفعل را نخواهد داشت، مگر اینکه برای شرایط فرهنگی – اجتماعی آن نیز برنامه ریزی شود.


  • ارس ارس